اعلامیه !!!

سلام

بچه ها اگه لینکامو نگاه کرده باشین سه وب به نام های : ( دانستنی های شیمی ، دانستنی های زیست شناسی ، دانستنی های جغرافیا ) می بینید که وب های خودمه برای مدرسه اس اما اینا برای مسابقه نیستن اینا رو به عنوان تحقیق و کار عملی زدم اگه خواستید برید بخونید یه نظری هم  بدید بد نیست خوشحالم میکنید

پاورقیجات :

۱ ) نتیجه ی وبلاگ محرم هم هنوز نیومده نمیگن که آخه آدمو دِق میدن

۲ ) من آخر نفهمیدم * فیثاغورث * اینجوریه یا * فیثاغورس * اینجوریه ؟؟؟‌!!!

۳ ) به نیوتن گفتن برای چی از افتادن سیب تعجب کردی ؟ گفت : برای اینکه من زیر درخت گلابی نشسته بودم !!!

۴ ) موش تو سوراخ نمی رفت ، سوراخ بزرگتری پیدا کرد .

۵ ) بودن یا نبودن مسئله این است !!!

ولنتاین مبارک

سلام بچه ها

الآن همتون تو هیاهوی کادو خریدن به مناسبت ولن هستین همه چی هم ماشالا خدا تومن کشیدن روش اگه زرنگ باشین باید کادوهاتونو که هنوز یه ماه مونده به ولن بخرید ولی کادویی به غیر از کادوی ولن ، چون کادوهای ولن یه هفته قبل از ولن میانو تو همون هفته هم فروش میره من که ریلکس نه کادو میدم نه کادو میگیرم اما تو مدرسه و دوروبریا میبینم که همه یه جوری دارن تلاش می کنن که بهترین چیزو برای دوستشون (‌ یا همون مثلا عشقشون ) بگیرن و منو بهترین و صمیمی ترین دوستم که کادو نمیگیریم با خودمون میگیم نچ نچ نچ اینارو نگاه خودشونو چجوری درگیر کردن .

پاورقیجات :

۱ ) بر پدرو مادر کسی که در این مکان آشغال بریزد !!!

۲ ) معلم : زمان آینده ی * من خوابم * چیست ؟ دانش آموز : شما بیدار خواهید شد !!!

۳ ) توانا بود هر که دانا بود                             دکتری نیست که خطش خوانا بود

۴ ) غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود .‌

۵ ) چرا که نه ؟؟؟

دهه فجر

امروز آبجی کوچیکم ( کلاس اول دبستان ) به مناسبت این ایام داشت یه شعر حفظ می کرد گوش دادم به نظرم قشنگ اومد گفتم اینجا بنویسم .

شعر :

جشن بهمن

رسیده جشن بهمن                              جـشن بزرگ میـــهن

کـــلاس مــا دوبـاره                                شــده پر از ستــــاره

پر از گـل و قـاصدک                                شــکوفه و شاپـــرک

شــده پــر از پــرنده                               پـر از صــدای خنـــده

نقل و نبات و لبخنـد                                گلاب و عود و اسفند

        میهن ما شادِ شــاد                                از غــم و غصّـــه آزاد

                                                                                                   کبری هاشمی

 

پاورقیجات :

۱ ) شهادت امام حسن عسگری ( ع ) را به شما عزیزان تسلیت میگم .

۲ ) وقتی ریشه ها خواب اند ، برگ ها می ریزند ؛ حتی به نسیمی .

۳ ) مردی در تابستان از کرمان می آمد . گفتند : در آنجا چیکار میکردی ؟ گفت : عرق !!!

۴ ) بنی آدم اعضای یکدیگرند                                    سر لقمه نانی به هم می پرند

۵ ) این نیز بگذرد . . .

بازم داستان ...

سلام بچه ها پریشب داشتم برنامه ZOOM  ماندانارو نگاه میکردم که یه داستان جالبی گفت خوشم اومد گفتم اینجا هم بنویسم اونایی که نشنیدن بخونن :

 

 

 داستان :

تو یه آرایشگاه مشتری با آرایشگر درباره ی موضوعات مختلفی صحبت میکردن و وقتی به موضوعه خدا رسیدن ، آرایشگر گفت : من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشه .

مشتری گفت : چرا باور نمیکنی ؟ کافیست به خیابان بروی  تا ببینی چرا خدا وجود ندارد .

آرایشگر : به من بگو اگه خدا وجود داشت این همه مریض میشدن ؟! بچه های بی سرپرست پیدا میشد ؟! اگه خدا وجود داشت نباید دردو رنجی به وجود میومد نمیتوانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه میدهد این همه چیزای بعد وجود داشته باشد .

مشتری لحظه ای فکر کرد اما جواب نداد چون نمی خواست جر و بحث کند ، آرایشگر کارشو تموم کرد ، مشتری به محض اینکه از آرایشگاه بیرون رفت در خیابان مردی رو دید با موهای بلندو کثیفو به هم ریخته ، ریشه اصلاح نکرده ، ظاهرش کثیفو ژولیده بود ، مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد ...

مشتری : می دانی چیست ؟!! به نظر من نه خدا وجود دارد و نه آرایشگری .

آرایشگر با تعجب گفت : چرا چنین حرفی میزنی من اینجا هستم من آرایشگرم من همین الآن موی تورو کوتاه کردم .

مشتری با اعتراض گفت : نه ، آرایشگر وجود ندارد ، چون اگر وجود داشت هیچکس مثل اون مردی که اون بیرون هست با موهای بلندو کثیفو ریشِ اصلاح نشده پیدا نمیشد .

آرایشگر : نه ، آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند .

مشتری تأکید کرد : دقیقاً نکته همین جاست خدا هم وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمی کنن ، دنبالش را نمی گیرن ، برای همین است که این همه دردو رنج در دنیا وجود دارد .

پاورقی 1 : آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم          یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم

پاورقی 2 : مهدی بیا شب هجران سحر کن .

پاورقی 3 : به یکی میگن با توله سگ جمله بساز ، میگه : طوله سگ + عرض سگ = مساحت سگ !!!

پاورقی 4 : آخی بیچاره Alexis حذف شد من ازش خوشم میومد 

یه داستان ...

سلام بچه ها خوبید ؟

من تو این پست یه داستان نوشتم که خیلی جالبه باید بخونیدشو خودتونو جای نقش اصلی این داستان قرار بدید .

حتما بخونید نگید طولانیه تو ادامه مطلب هم چیزی نداره دیدید نگید وای ادامه مطلب هم داره . حالا بخونید دیگه ، پشیمون نمیشید ... ( آها یه چیزی بگم لطفا اگه خوندید جایی شنیده بودید لطفا مطرح نکنید یا مثلا بگید : ( قدیمی بود یا تکراری بود و ... !!! )

داستان :

خب بچه ها الآن فکر کنید که پدر مادرتون یه هفتس رفتن مسافرت و امروز طرفای ظهر مامانی زنگ زده خونه میگه : ( دخترم یا پسرم ما راه افتادیم و شب می رسیم ) ، همه ی مسئولیت خونه هم رو دوش شماست و شما هم بعد از اینکه خداحافظی کردین و تلو قطع کردین داداش کوچیکرو می خوابونین و شروع می کنین به جمع کردن خونه  ، دسمال می کشین ، جارو می کنین و همه چیزارو سرجاش می ذارین و خونه رو عین یه دسته گل می کنین و بعد یه شام ردیف می کنینو بعد از همه ی کارا می پری تو حموم یه دوشی می گیریو بعد که میای بیرون یه چیزی می بینی که چشمات چارتا میشه و دهنتم تا زمین باز می مونه حالا اگه گفتی چی می بینی ... ؟!!