سکوت گوش خراش !!!

صدای سنگین سکوت در وبلاگم پیچیده (!)

سکوت گوش خراش !!!

صدای سنگین سکوت در وبلاگم پیچیده (!)

خواب / بد ترین روز زندگی . . .

 

عید سال ۱۳۸۱ می خواستیم بریم شمال شب قبل از حرکت آبجیم ( شبنم ) خواب دید تو راه با یه کامیون تصادف می کنیم . توی ماشین قرآن داشتیم واسه همین هیچکدوممون هیچیمون نشد . فرداش قبل حرکت به مامانم گفت خواب بد دیدم مامانم گفت خواب بدو نباید تعریف کرد ایشالا خیره . ما همیشه توی ماشینمون دعا داشتیم بابام صدقه را همیشه کنار میذاشت اون روزم همین شد هم دعا داشتیم هم صدقه انداختیم . خلاصه راه افتادیم و توی راه با یه سواری تصادف کردیم و همه مون راهی بیمارستان شدیم و تا چند ماه درگیر بیمارستان بودیم .  

 

 

پاورقی ۱ : شما هم تا حالا خوابی دیدید که واقعی شده باشه ؟؟؟ 

پاورقی ۲ : بد ترین روز زندگیتون چه روزی بوده ؟؟؟ 

عیدتون مبارک

 

من عیدو به هر رهگذریکه از ینجا رد میشه تبریک میگم ( آهای توئی که داری رد میشی کجا میری اول نظر بده بعد برو اینجا بزرگراه که همینجوری میای و میری اول نظر بده بعد برو به جایی بر نمیخوره )

آخ جــــــــــون فردا تعطیله امتحانا پرید می تونیم یه روز یه نفس راحت بکشیم البته اگه بتونیم ، معلمای ما که شنبه میخوان پدرمونو در بیارن این چند روز تعطیلی رو میخوان از دماغمون بیارن ، اصلا تو تعطیلات نمیشه درس خوند ، من که خودم به شخصه هر وقت این جوری چند روز پشت سر هم تعطیل میشه « مثلا امروز میخوام درس بخونم بعد میگم ولش کن فردا تعطیله فردا میخونم ، فردا میشه میگم پس فردا ، پس فردا که میشه می بینم فرداش باید برم مدرسه و هیچی نخوندم » به خاطر همین میگم تعطیلات نمیشه درس خوند .  

 

پاورقی 1 : دیگه هیچی دیگه ... (حرفی برای گفتن ندارم)    

بازم مدرسه ، بازم امتحان !!!

  

امروز دوتا امتحان داشتم « عربی ، هندسه » که هیچ کدومشونم نخونده بودم این معلما هم که تا میان تو کلاس اصلا اَمون نمیدن آدم دو کلمه درس بخونه سریع میگن کتابا تو کیف ، تازه یاد گرفتن میگن کیفا هم وسط که مثلا یه موقع تقلب نکنیم دیگه خلاصه اینارو هم یه جوری گذروندیم !!!

حالا من رفتم تو فکر فیلمِ برنارد همونی که یه ساعت داشت هر موقع که میخواست میتونست زمانو نگه داره حالا من تو این فکر بودم که اگه یه دونه ازون ساعتا داشتم چی میشد خیلی باحال بود اگه داشتم که دیگه غم نداشتم امتحانارو که همینجوری کشکی می دادم میرف ، همینجوری هم کشکی دانشگاه قبول می شدم ، بعد همینجوری کشکی داروساز می شدم !!   

 

 

پاورقی 1 : همینجوری کشکی یه پستم نوشتم !!!

پاورقی 2 : مواظب باشید کشکی نشید !!!   

پاورقی 3 : حالا شما اگه از این ساعتا داشتید دوست داشتید باهاش چیکار کنید ؟  

مدرسه !!!

 

 الآن که این پستو مینویسم دارم زیست میخونم ( امتحان دارم ) ساعت 8 از کلاس رسیدم خونه ساعت 8:30 شروع کردم به درس خوندن دو تا امتحان دیگه ام دارم ( جغرافی ، آمادگی ) یعنی درکل باید دور از جون خرخونی کنم .

امروز زنگ ریاضی اعصابم از دست معلمه ی ... ( استغفرالله ) خیلی خورد شده بود تازه تنها من نیستم همه از دستش عصبانی بودن آخه اومده سؤالی میده که اصلاً فرمولشو نگفته بود انتظار داشت ما هم حل کنیم . 

 

 

پاورقی 1 : شما از مدرسه نوشتین منم گفتم یه چیزی از مدرسه بنویسم .

پاورقی 2 : بچه ها کی قهوه ی تلخو دیده ؟

پاورقی 3 : با درسو مدرسه چیکار میکنین ؟! خوبه ؟ خوش میگذره ؟؟؟

پاورقی 4 : ببخشید اینقد مسخره آپ کردم ، هنوز گرم نشدم !!!

اعلام وجود

 

ســــــــــــــــــــــــــــــــلام  

 

من اومــــــــــــــــــــــــــدم 

 

یه مدتی نبودم  ، دلم براتون تنگیده !!! 

 

 

پاورقی 1 : آپام شاید دیر یا زود داشته باشه ولی سوختو سوز  

 نداره !!! 

پاورقی 2 : یه مدتی قالبم اینه تا با کمک دوستمون  رو اون یه تغییراتی بدم .